معرفی و خلاصه کتاب دوباره فکر کن think again در روز جهانی اهدای کتاب

معرفی و خلاصه کتاب دوباره فکر کن think again در روز جهانی اهدای کتاب

معرفی و خلاصه کتاب دوباره فکر کن think again

کتاب دوباره فکر کن به بررسی رویکردهای تجدیدنظر پرداخته و به همین علت مجموعه‌ای از متقاعدکننده‌ترین شواهد را که نشان می‌دهد با تجدیدنظر نکردن در افکار، اعمال و روابطمان چه ضرری به خودمان می‌زنیم را جمع‌آوری کرده است.

این کتاب فراخوانی برای رها شدن از دام عقایدی هست که منسوخ شدند. آدام گرنت، نویسنده این کتاب، معتقد است که می‌شود با بازنگری و تجدیدنظر، شرایط بهتری را برای موفقیت فراهم کنیم.

کتاب دوباره فکر کن در سه بخش، تحلیل‌ها و پیشنهاداتی درباره تجدیدنظر فردی، وادار کردن دیگران به تجدید نظر در عقایدشان و درنهایت رسیدن به اجتماع‌هایی که در آن هیچ کس از تجدیدنظر کردن هراس و خجالتی ندارد را مطرح کرده است.

روانشناس‌ها با اشاره به تنبلی شناختی، معتقدند ما انسان‌ها از نوعی خساست ذهنی رنج می‌بریم؛ یعنی راحتی پایبندی به دیدگاه‌های قدیمی را به سختی کش ‌و قوس با دیدگاه‌های جدید ترجیح می‌دهیم.

اما موضوع فقط این نیست. مقاومت کردن در برابر تجدیدنظر، به عوامل اساسی‌تری هم مربوط می‌شود.

تغییر باورهای عمیق هرکسی، گاهی مثل تهدیدی برای هویت آن شخص به نظر می‌رسد و افراد فکر می‌کنند با تغییر طرز تفکرشان، ممکن است بخشی از وجودشان را هم از دست بدهند.

در نتیجه هرچه ذهن‌مان انعطاف کمتری داشته باشد، تجدیدنظر کردن فشار بیشتری به ما وارد می‌کند.

ما معمولا هنگام صحبت کردن و فکر کردن، به سه روش عمل می‌کنیم و از ذهنیت سه حرفه متفاوت استفاده می‌کنیم؛ واعظ‌ها، دادستان‌ها و سیاست‌مدارها.ذهنیتی را به کار می‌گیریم که هدف نهایی آون حفظ باورها و عقاید بدون هیچ کم ‌وکاستی است.

  • هنگامی که باورهای مقدسمان در خطر باشند، واعظ می‌شویم و تمام سعیمان بر این است به هر نحوی مجموعه‌ای از موعظه‌هایی که حافظ و ترویج دهنده باورهایمان هستند را ارائه دهیم.
  • وقتی اشکالات استدلال دیگران را کشف می‌کنیم، دادستان می‌شویم و تلاش می‌کنیم با اتخاذ ذهنیت یک دادستان، مجموعه‌ای از استدلال‌هایی که نشان می‌دهد نظرات طرف مقابلمان اشتباه است را جمع کرده و با رد نظرات مخالف، پیروز میدان شویم.
  • و هنگامی که خواهان جلب نظر مخاطبان هستیم، سیاست‌مدار می‌شویم: کمپین‌های مختلفی راه می‌اندازیم و از هیچ کاری که جلب اعتماد و توجه دیگران را به همراه داشته باشد، دریغ نمی‌کنیم تا درنهایت دیگران متقاعد شوند که باید از ما طرفداری کنند.

در هر کدام از این سه طرز فکر، هدف نهایی حفظ باورها و عقاید بدون هیچ کم‌ و کاستی است. این سه ذهنیت (واعظ، دادستان و سیاست‌مدار)، سرسختانه در مقابل تجدیدنظر و دوباره فکر کردن مقاومت می‌کند.

اما قالب ذهنی پیشنهادی آدام گرنت، ذهن دانشمند است. شاید در ابتدا این حرف کمی عجیب و دور از دسترس به نظر برسد، اما دانشمندان انسان‌های عجیب و غریبی نیستند. این، طرز فکر هر شخصی است که از آن یک دانشمند می‌سازد. درواقع دانشمند بودن یک شغل نیست، بلکه یک طرز فکر است.
تجدیدنظر، یکی از اصول اصلی و اولیه هر دانشمندی است؛ دانشمندان در مجموعه‌های تحقیقاتی مختلف همیشه نسبت به تغییرات حساس هستند و نسبت به دانسته‌هایشان تردید می‌کنند.

ابزار اصلی دانشمندان برای سنجش هر موضوعی، فرضیه‌سازی و آزمایش کردن است. همانقدر که فرضیات آزمایشگاهی در آزمایشگاه‌ها کاربرد دارد، می‌تواند در زندگی روزمره هم نقش پررنگی داشته باشد.

در روانشناسی در مواجهه با موضوعات مختلف دو جهت گیری وجود دارد:

جهت گیری تایید: یعنی همان چیزی را می‌بینیم که انتظار داریم.

جهت گیری مطلوبیت: یعنی همان چیزی را می‌بینیم که می‌خواهیم ببینیم.

هردوی این جهت‌گیری‌ها ما را طوری منحرف می‌کنند که علیه واقعیت موجود عمل کنیم.

اما در مدل مواجهه یک دانشمند با واقعیات، شخص اجازه نمی‌دهد که ایده‌ها به ایدئولوژی تبدیل شوند، به جای این‌که با بدبینی و خصومت با استدلال‌های دیگران برخورد کند، استدلال‌های خودش رابه چالش می‌کشد.

تجدیدنظر کردن، درواقع یک فرایند است و در قالب یک چرخه شکل می‌گیرد که با تواضع فکری آغاز می‌شود. وقتی کمبودهایمان را شناسایی کنیم، درباره دانسته‌هایمان تردید می‌کنیم. اما اگر این چرخه را پس بزنیم، ناخود آگاه وارد چرخه اعتماد به نفس کاذب خواهیم شد.

بیشتر ما عادت کردیم خودمان رو در قالب ایده‌ها، باورها و ایدئولوژی‌هایمان تعریف کنیم. درحالی که شخصیت ما باید مبتنی بر ارزش‌هایمان باشد نه چیزهایی که به آن‌ها باور داریم. ارزش‌ها اصول کلیدی هستند و پایه‌گذاری هویت بر اساس این اصول به ما اجازه می‌دهد تا با ذهنی باز، دنبال راه‌هایی برای پیشبرد بهتر اهدافمن باشیم.

معمولا جداسازی شخصیت گذشته و فعلی، دلهره‌هایی به همراه دارد. حتی تغییرات مثبت هم می‌تواند منجر به بروز احساسات منفی شود، تغییر هویت می‌تواند باعث ایجاد حس آشفتگی و بطالت شود. اما اگر بتونیم در طی زمان تغییر و تحولات مثبتی در خودمون ایجاد کنیم، همین تجدید نظر موفقیت‌آمیز می‌تونه نشانه‌ای ازسلامت ذهنی‌مون باشه. اگر بدونیم که زندگی مدام در حال تغییر است، از این پروسه تغییر، لذت می‌بریم و ساده‌تر از قبل روی باورهای غلطمان ضربدر می‌کشیم.

نباید از تعارض‌ و اختلاف نظر فرار کنیم. تعارض رابطه به معنی کشمکش‌های شخصی و احساسی که نه صرفاً با اصطکاک، بلکه با بیزاری همراه است. مدل دیگری از تعارض هم وجود دارد به نام تعارض وظیفه. تعارض وظیفه یعنی ایجاد کشمکش درباره ایده‌ها و عقاید، نه صرفاً روابط شخصی. تحقیقات نشان می‌دهد که تعارض رابطه می‌تواند روی عملکرد افراد تاثیر منفی داشته باشد. اما بعضی از تعارضات وظیفه می‌توانند مفید واقع شوند. تعارض وظیفه می‌تواند منجر به خلاقیت بیشتر و انتخاب‌های هوشمندانه‌تر شود. بر اساس نتیجه‌گیری یک تیم تحقیق، عدم اختلاف نظر، نه نشانه‌ای از هماهنگی بلکه حاکی از بی‌توجهی و بی‌علاقگی اعضاست. تعارض وظیفه به تفکرات مختلف امکان عرض اندام می‌دهد. بنابراین در روابطی که تعارض وظیفه به درستی در آن اعمال شود، می‌توانیم به راحتی درباره مسائل تجدیدنظر کنیم.

افراد سازگار روحیه انطباق‌ پذیری بالایی دارند و ترجیح می‌دهند به جای اعتراض، خودشان را با شرایط سازگار کنند. اگر بخش زیادی از تیممان را این نوع از افراد تشکیل بدهند، ما یک تیم تاییدکننده صرف داریم. ایده‌آل‌ترین عضوها برای این تیم، کسانی هستند که همیشه در حال ناسازگاری، غر زدن و تسلیم نشدن هستند. افراد ناسازگار به هرچیزی نگاه منتقدانه دارند و هیچ مشکلی با تعارض ندارند.

توافق‌پذیرها گزینه‌های عالی برای شبکه‌های پشتیبانی در هر تیمی هستند. اما هر تیمی برای موفقیت به تجدیدنظرهای مداوم نیاز دارد. این کار جزو وظایف پشتیبانی نیست. تجدیدنظر نیازمند کسانی است که نقاط ضعف را بیان کنند، شیوه همیشگی اجرای امور را زیر سوال ببرند و از اظهار نظر کردن ترسی نداشته باشند، حتی اگر رهبر تیم، گوش شنوایی نداشته باشد.

ما برای ایجاد روابط موفق با آدم‌ها لازم داریم که به دیگران گوش کنیم و دیگران را مجاب کنیم تا به ما گوش کنند.

شنیدن مناسب، مهارت‌هایی در سوال پرسیدن و جواب دادن است. یکی از این روش‌ها، انجام مصاحبه انگیزشی است. در این روش با پرسیدن سوال‌های درباره رفتار و تفکر نادرست طرف مقابل، باعث می‌شویم آن شخص یک بار دیگر به رفتار یا طرز فکر خودش، فکر کند. بنابراین احتمال زیادی وجود دارد که متوجه اشتباه خود شده و تجدیدنظر کند.

گوش کردن به دیگران، بهترین هدیه برای آن‌هاست. این یعنی تمام توجه ما؛ ما باید خیرخواهانه نسبت به تغییر طرف مقابلمان اقدام کنیم، نه برای آن‌که قدرتمان را به رخ بکشیم. بنابراین درست گوش کردن، یکی از راه‌هایی است که می‌تواند دیگران را به تغییر و تجدید نظر ترغیب کند

پیشنهاد کاربردی:

از امروز با خودتان قرار بگذارید که:

ـ مثل یک دانشمند فکر کنید؛ نه مثل یک دادستان یا سیاست‌مدار یا واعض.

ـ هویت خودتان رو بر اساس ارزش‌هایتان تعریف کنید، نه بر اساس عقایدتان.

ـ همیشه دنبال به دست آوردن اطلاعاتی باشید که با دیدگاهتان در تضاد است.

ـ راهکارهای فعلیتان در حل مسائل را زیر سوال برده و آن‌ها را زیر سوال ببرید.

ـ فقط به دنبال شبکه‌های پشتیبان نباشید، شبکه چالش هم بسازید.

ـ در اختلافاتتان با افراد، به نقاط مشترک توجه ویژه‌ای کنید.

ـ گفتگوهای دقیق‌تری با افراد داشته باشید.

از این به بعد در وبلاگ سامیان سافت به صورت مرتب به معرفی و خلاصه کتاب‌های مفید در زمینه رشد فردی و سازمانی می‌پردازیم. پس با ما همراه باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *