باید بدانیم موفقیت شغلی یا تحصیلی موضوعی عجیب و دست نیافتنی نیست، بلکه کاملا در اختیار شماست. اگر همیشه فکر می کنید عوامل مختلفی دست به دست هم می دهند و شما را از اهدافتان دور میکنند، پست امروز مناسب شماست.
کتاب فرمول – قوانین جهانی موفقیت با ارائه آمارهای قابل اعتنا در حوزه های کاری مختلف به شما نشان می دهد که چطور موفقیت را کنترل کنیم. آلبرت بارابسی نویسنده این کتاب این آمارها را قالب ۵ قانون گردآوری کرده که شما با یاد گرفتن این قوانین دیگر از موفقیت افراد متعجب نمی شوید، بلکه فرمولی که این افراد برای رسیدن به اهدافشان استفاده کرده اند را کشف کنید و توانایی های خودتان را در این فرمول ها جایگذاری کنید و از نتیجه لذت ببرید. رقابت افراد موفق همواره رقابتی حساب و کتاب شده است، چراکه همه آنها در یک سیستم مشابه حرکت و رشد کردهاند.
ما همیشه در معرض دید و قضاوت افرادی هستیم که قرار است ما را موفق یا ناموفق خطاب کنند. بنابراین آنالیز کردن شبکه افرادی که در رشته یا شغل موردنظر ما حضور دارند یکی از اصلی ترین کارهایی است که برای موفقیت و رسیدن به اهدافمان باید انجام دهیم. پس باید بپذیرید به جز کار کردن روی خودتان و کسبوکارتان، همیشه دیگران را هم مدنظر داشته باشید.
تا به حال این سوال را از خودتان پرسیده اید که آیا تمام کسانی که شما آنها را موفق خطاب میکنید، واقعا در حیطه خودشان انسانهای شایسته و منحصر به فردی هستند یا نه؟ اگر به این مسئله فکر کنید، قطعا کسانی در ذهنتان ردیف خواهند شد که افراد سرشناس و معروفی هستند و نمیتوانید چند نفر دیگر را مثل آنها پیدا کنید. چه بسا اصلا بگویید فلان شخص عملکرد بهتری از او دارد، اما خیلی شناخته شده نیست. حقیقت این است که آن شخصی که سرشار از استعداد است و عملکرد بهتری دارد، خود را وارد شبکه نکرده است. شبکه شامل تمام انسانها و موسساتی میشود که فعال و تعیینکننده هستند. باید افسانه هنرمندان و دانشمندانی که دور از همه در کنج تنهایی خود کار میکنند و یک شبه معروف میشوند را از ذهنتان پاک کنید. چون موفقیت امری فردی نیست.
حتما برایتان پیش آمده است که در محل کار یا در محیط آموزشی کاری را به خوبی از پیش ببرید، اما کسی تشویقتان نکند، حتی کسی متوجه انجام آن کار هم نشود. این اتفاق زمانی میافتد که شما از شبکه اجتماعی و حرفهای شرکتی که در آن کار میکنید با خبر نباشید؛ یعنی ندانید که برای رئیس و دیگر همکارانتان چه چیزهایی مهم است. در همین هنگام همکارتان با انجام دادن کاری که از نظر شما پیش پا افتاده و معمولی است، توجه رئیس و دیگران را به خود جلب میکند. چرا؟ چون او در راستای منافع و اولویتهای شرکت حرکت کرده است. پس هرچند شما کاری ویژه و سخت را به انجام رساندهاید اما آن کار مورد توجه رئیستان واقع نشده، لذا در این میان، همان همکارتان که کار پیش پا افتاده و سادهای انجام داده است، موفق محسوب میشود، نه شما.
افراد موفق به شبکهها تسلط دارند و از آنها برای بدست آوردن مکانی در آگاهی جمعی و جای گیری در مغز دیگران استفاده میکنند.
موفقیت و شهرت: برادران ناتنی
موفقیت افراد به خودشان مربوط نیست، بلکه به ما و نحوه برداشتمان از عملکرد آنها بستگی دارد. این تعریف سنجش عملکرد را در رده بعدی قرار میدهد. بر این اساس کسی که مشهور است، موفق است، چرا که در شبکه خود خوب بازی کرده است اما ممکن است عملکرد او لزوما بهتر از دیگران نباشد. چه بسا کسانی با عملکرد بهتر از او وجود دارند که ما نمیشناسیمشان.
جالب است بدانید که طبق نتایج یک پروژه تحقیقاتی که روی افراد مشهور کار کرده است، مشهورترین فرد تاریخ، ارسطو است. تعداد شبکههایی که او را میشناسند، نسبت به دیگر افراد مشهور زیادتر هستند. این در حالی است که عده زیادی از عملکرد و فلسفه این فیلسوف اطلاعی ندارند، اما او را به عنوان یک فیلسوف بزرگ میشناسند. پس یک بار دیگر رابطه عملکرد و شهرت و موفقیت زیر سوال میرود.
چرا عملکرد همیشه مساوی با موفقیت نیست؟ چرا سختکوشی همیشه نتیجه نمیدهد؟
فرض کنید در نظام آموزشی هیچ معیار سنجشی تحت عنوان نمره وجود نداشته باشد. آنوقت آزمون ورودی بسیاری از مدارس عالی و دانشگاهها چگونه برگزار میشوند؟ چگونه باید تشخیص داد که کدام دانشآموزان میتوانند در کلاسهای سطح بالاتر شرکت کنند؟
یک تحقیق روی دانشآموزانی که در آزمون ورودی مدارس برتر قبول نمیشوند و به ناچار به مدارس معمولی میروند، نشان داده است که شغل و میزان درآمد عدهای از گروه دوم در سالهای آتی پس از مدرسه و دانشگاه، با عدهای از دانش آموزانی که در مدارس برتر درس خوانده اند، برابر بوده است. پس راه نیافتن یک دانشآموز به یک مدرسه عالی به معنای از دست دادن موفقیت نیست. اما در هر صورت معیارهایی به درست یا غلط در حیطه آموزش وجود دارند که میتوانند عدهای را پذیرفته و عدهای را مردود اعلام کنند.
[idea]معمولا عملکرد افراد به شکلی فردی مورد سنجش و ارزیابی قرار میگیرد که کار داوری را راحتتر میکند. تاثیر عملکرد عالی در حوزههاییهایی که دارای معیار سنجش هستند، معمولا در بلندمدت مشخص و عیان میشود.[/idea]
اما در حوزههایی همچون هنر که فاقد معیار واحد برای سنجش عملکرد هستند، موفقیت افراد کمی پیچیدهتر میشود. جای خالی معیار را چه چیزی پر میکند؟ بله، شبکهها! اینکه یک هنرمند آثارش را در کدام گالری ارائه میدهد، چه کسانی از آن دیدن میکنند، چه کسانی آن را نقد، تحسین یا طرد میکنند، جایگاه آن هنرمند را تعیین خواهد کرد. پس ممکن است آثار شاهکار یک هنرمند تنها به دلیل اینکه در گالری نامناسبی نمایش داده شده، به دلیل اینکه نزد مجموعهدار سرشناسی نگهداری نمیشود و اتفاقاتی از این دست، برای همیشه مغفول بماند و او به هیچ جایی نرسد! اما اگر شما به عنوان یک هنرمند بدانید که باید در چه شبکههایی حرکت کنید، آثارتان را چه موقع و به چه کسی ارائه دهید، راه برایتان باز خواهد شد. بعید است هنرمندی از دیده نشدن آثارش لذت ببرد.
[idea]قانون اول موفقیت میگوید عملکرد باعث موفقیت میشود، اما وقتی عملکرد را نمیتوان سنجید، این شبکهها هستند که باعث موفقیت میشوند.[/idea]
ما باید خودمان را در معرض افراد کانونساز در شبکهها قرار دهیم، آنها خودشان ما را میبینند. هر قدرتی در شبکه، برای آنکه خود را حفظ کند، نیاز دارد تا از توانایی و استعداد ما تغذیه کند و حیات خود را در شبکه تامین کند. پس در این زنجیره همه به یکدیگر وصل هستند، مگر آنکه شما خودتان را از بازی کنار بکشید و تصمیم بگیرید تواناییهایتان را تنها برای خودتان نمایش دهید.
مرزهای عملکرد و موفقیت
حتما برای شما هم پیش آمده است که به نفرات برگزیده یک مسابقه بزرگ با تردید بنگرید و یا برایتان سوال پیش بیاید که آیا داورها به راستی تمام شرکتکنندگان را در سطحی برابر سنجیدهاند یا نه؟
[idea]قانون دوم موفقیت به ما میگوید که عملکرد محدود است، اما موفقیت نامحدود.[/idea]
نباید تصور کنید همین که درجات علمی را در رشته تحصیلی خود -برای مثال در پزشکی- به بهترین وجه گذراندید، شخص موفقی هستید. چراکه صدها نفر پزشک همانند شما وجود دارند و شما قرار است برای موفق بودن، با عده کثیری که عملکرد بسیار خوبی همچون شما دارند، رقابت کنید. بنابراین انتخاب اولین نفرات در میدانهای حرفهای، عموما بر اساس سنجش عملکرد صرف نیست.
زمانی که عملکرد محدود است، جزئیات تاثیرگذار میشوند؛ از نحوه پوشش تا طرز بیان و رفتار شما میتواند تعیینکننده باشد. درواقع همیشه مرز باریکی میان تمییز دادن خودتان از جمعیت وجود دارد.
چگونه سروکله سوپراستارها پیدا میشود؟
نتایج رقابت پیانوی این فستیوال در بین سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۹۱ نشان میدهد که یازده رقابت تحت قوانین مشابهی برگزار شده است: افرادی که روز اول اجرا داشتند هیچوقت برنده نشدهاند. در بین دریافتکنندگان جایزه، فقط دو نفر در روز دوم و یک نفر روز آخر اجرا داشته است. نیمی از هشت برنده دیگر به طور تصادفی روز پنجم اجرا داشتند.
محققان این خصیصه داوری را «خطای وابستگی» نامیدهاند. یعنی مغز داوران همواره نسبت به نفرات بعدیای که هنوز ندیدهاند یک طور وابستگی پیدا میکند تا بتواند نتیجه نهایی را مشخص کند و همین وابستگی منجر به بروز خطاهایی در تعیین بهترین عملکرد حقیقی میشود.
خطای وابستگی حتی در مصاحبههای استخدامی نیز وجود دارد؛ محققان علم موفقیت صادقانه توصیه میکنند که اگر قرار است به یک مصاحبه کاری بروید، طوری با آنها قرار بگذارید که مطمئن شوید جزو آخرین نفرات در لیست مصاحبهشان هستید.
با در نظر گرفتن فرمولهای حاکم بر داوری و انتخاب فرد شایسته، لازم است با این واقعیت روبرو شوید که اگر مایلید در یک شرکت معتبر استخدام شوید و یا در یک فستیوال مهم جایزه بگیرید، با یک بار شرکت کردن و برنده نشدن، عقب ننشینید. قوانین موفقیت میگویند ممکن است دفعه یا دفعات بعدی نوبت شما باشد. اگر در رقابتهای زیادی شرکت کنید، احتمال اینکه جایگاه مناسبی از نظر زمان و هوشیاری داوران بدست آورید و درنتیجه برنده شوید، بیشتر است.
سوپراستارها کسانی هستند که توانستهاند از عملکرد محدود تنها ذرهای، بله ذرهای، فراتر بروند. هیچ کدام از بازیگران ستاره یا قهرمانان ورزشی فاصله زیادی در عملکرد خود نسبت به دیگر همصنفهای خود ندارند. اما همین دنیای محدود باعث میشود تا دیگران و شبکهها موفقیت چنین فردی را بزرگ و بزرگتر کنند.
زمانی که جمع کثیری از مردم تصمیم میگیرند تا به یک نفر به پاس عملکرد محدودش پاداش دهند، این پاداش تصور ناشدنی خواهد بود و نمود آن میشود درآمد میلیاردی و شهرت برای او که سوپراستار است. در اینجا موفقیت دو بازو دارد: بازوی اقتصادی و بازوی اجتماعی.
قوانین قدرت به ما نشان میدهند که پذیرفتهشدهترین معیار موفقیت، ثروت است. این معیار با شتابی بسیار در میان مردم و شبکهها توزیع شده است.
یکی از موارد مهم در قانون قدرت، اندازهگیری است. محققان میگویند محصول استعداد و توانایی شما که قصد دارید از طریق ارائه آن سوپراستار شوید و پاداشهای نامحدود را به سمت خود بکشانید باید قابل تکثیر و قابل اندازهگیری باشد.
اما نکته مهم این است که سوپراستارها به شدت خطاپذیرند. آنها که با اندک اختلافی از رقیبان خود، توانستهاند چنین جایگاهی کسب کنند، به راحتی با اندک بیاحتیاطی یا اندکی کاهش کیفیت کارشان میتوانند به پایین سر بخورند.
موفقها از کجا شروع کردهاند؟
در این پست بررسی میکنیم که چطور افراد سرشناس از صفر شروع کردهاند. اولین قدم شک کردن به این موضوع است که آیا واقعا آنها از صفر شروع کردهاند؟! آرنوت ون دو ریج، محققی است که در زمینه چگونگی پدیدار شدن موفقیت کار کرده است. او روی سایت کیکاستارتر آزمایشی انجام داد که نتیجه آن پرده از سومین قانون جهانی موفقیت برداشت.
سایت کیکاستارتر مثل دهها سایت دیگریست که افراد با ارائه یک طرح در آن ثبتنام میکنند و امیدوارند که بتوانند در طول یک ماه مبلغ موردنیازشان را برای اجرا، تولید یا ساخت آن طرح از طریق افراد مختلف تامین کنند. آرنوت میخواست بداند که چه کسانی موفق میشوند تا نظر سرمایهگذاران را جلب کرده و کسب و کار خودشان را راه بیندازند، درحالیکه تمام کسانی که ثبتنام میکنند، ابزار و شرایط یکسانی برای جلب سرمایهگذار دارند. او دویست پروژه را به طور اتفاقی انتخاب کرد، به نیمی از آنها مبلغی نه چندان قابل توجه کمک کرد و به نیمی دیگر هیچ مبلغی اهدا نکرد. او روند پیشرفت این پروژهها را تحت نظر گرفت و در پایان ماه مشاهده کرد تمام گروههایی که او به طور اتفاقی مبلغی بهشان اهدا کرده بود، دوبرابر بیشتر در معرض دریافت مبلغ از سوی افراد دیگر قرار گرفتهاند. در شکلی گستردهتر این آزمایش به پدیدهای به اسم «تقدم امتیازی» اشاره میکند.
تقدم امتیازی یعنی همین که یک سرمایهگذار اگر دو پروژه از دو گروه پیش رویش داشته باشد و قرار باشد به یک کدامشان مبلغی اختصاص دهد، به پیشینه آن گروهها نگاهی میاندازد و اگر یکی از آنها پیش از او، سرمایهگذار جذب کرده باشد، او نیز مایل است تا مبلغ موردنظرش را به همان گروه بپردازد، نه گروهی که تا کنون صندوقش صفر است.
بالاتر خواندید که که دانشآموزان موفق هستند که یک مدرسه را تبدیل به مدرسهای معتبر میکنند، مدرسه معتبر نمیتواند از دانشآموزان معمولی، افرادی باهوش و عالی بسازد. اکنون نکته دیگری وجود دارد؛ دانشآموزانی که میتوانند وارد مدارس معتبری بشوند، نسبت به آنها که در آزمون ورودی این مدارس قبول نمیشوند، شانس قبولی بیشتری برای ورود به دانشگاههای عالی را دارند.
وقتی اولین قدم، با موفقیت همراه است، قدمهای بعدی نیز موفق خواهند بود. خیلی کم پیش میآید دانشآموزی از یک مدرسه برتر راه به دانشگاههای عالی پیدا نکند. چراکه وقتی موفقیت کلید بخورد، مسیر آینده را میسازد و توقف آن دور از انتظار است. مگر اینکه عملکرد و شایستگی فرد در طول مسیر تضعیف شده باشد.
[idea]قانون سوم بیان میکند که موفقیت قبلی اگر با حفظ شایستگی همراه باشد، بیشک منجر به موفقیت آتی خواهد شد. درحقیقت، همانطور که بسیار شنیدهاید که پول، پول میاورد، موفقیت نیز موفقیت میآورد.[/idea]
جالب است بدانید که رابرت مرتون جامعهشناس ردپای قانون سوم موفقیت را در کتاب مقدس انجیل متی نیز پیدا کرده و به همین مناسبت نام این پدیده را «اثر متی» گذاشته است. در انجیل متی آمده است: «همانا آنانی که دارا هستند بیشتر بدست خواهند آورد و فراوانی نصیبشان خواهد شد.»
در مثالی دیگر فرض کنید که دو مغازه میوهفروشی کنارهم هستند، اولین مشتری به مغازه سمت راست میرود، نفر دوم که از راه میرسد با دیدن یک مشتری داخل مغازه سمت راست، مطمئن میشود که باید از همانجا خرید کند، چون لابد اجناس او از مغازه سمت چپ مرغوبتر است. این مثال درباره اثری که نظر مثبت یک منتقد درباره یک کتاب روی فروش آن دارد نیز صدق میکند.
ما ناخودآگاه دنباله انتخابهای دیگران را میگیریم. چراکه مغز انسان محتاط است و میل به کسب بهترین نتیجه را دارد.
تصور کنید پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه اولین بار به یک جلسه مصاحبه استخدامی رفتهاید؛ بیشک آنها از شما سابقه کار خواهند خواست و شما که فاقد هرگونه سابقهای هستید، به راحتی از لیستشان حذف خواهید شد. این هم از اثرات تقدم امتیازی است.
پس کسانی که امروزه در جایگاه ممتازی قرار دارند، لزوما بهتر از رقیبان خود نبودهاند، آنها بر حسب شانس یا پیشامدی آگاهانه در پله نخست درستی قرار گرفتهاند. شما نیز حالا که به این فرمول پی بردید، باید جستجو کنید و بهترین شکل از موتور متحرکه را برای کسب و کار یا بهرهبرداری از مهارت خود انتخاب کنید تا موفقیتهای آتی را نیز پیشاپیش به چنگ بیاورید. بدین ترتیب موفقیت قابل پیشبینی است.
کیفیت در جدال با اثر اجتماعی
جیکیرولینگ، معروفترین نویسنده زنده بریتانیا، نویسنده مجموعه هریپاتر، در سال ۲۰۱۳ رمان آوای فاخته را با نام مستعار رابرت گالبریث به چندین ناشر ارائه داد. هیچ کس حاضر به چاپ یک رمان جنایی پلیسی از نویسندهای گمنام نبود. در نهایت یکی از انتشاراتیها این رمان را چاپ کرد. چندی بعد با روشن شدن تشابهات میان قلم نویسنده آوای فاخته با جیکیرولینگ، او نام مستعار خود را لو داد. این نویسنده معروف خواسته بود تا کیفیت اثر جدید خلق کردهاش را به دور از هیجان و عاری از اثراتی که شهرت او بر خوانندگان و طرفدارانش میگذارد، دریابد. درحقیقت او میخواست موفقیت خود را بسنجد.
رابرت مرتون این پیشامد را در دنیای علم موفقیت، «پیشگویی خودمحقق» نامید.
پیشگویی خودمحقق یعنی تعبیه کردن نیروهایی از پیش درون یک پدیده تا در مواجهه با دیگران، آنان را در جهت دلخواه خود به حرکت وادارد و نتیجه از پیش تعیین شده محقق شود.
اینجا مرز میان شایستگی و کیفیت باید روشن شود: شایستگی همان کیفیت نیست. شایستگی در فرمول موفقیت، یعنی توانایی ذاتی یک محصول یا شخص برای شکست دادن رقبای خود. این شایستگی لزوما حاصل کیفیت نیست.
یک یادآوری درباره استفاده از این فرمول در نحوه اداره کردن جلسات کاری یا نحوه شرکت کردن در این جلسات آن است که: افراد در جلسات جمعی به ندرت میتوانند نظر واقعی خود را درباره شما و مواضعتان ابراز کنند. چراکه اگر نفر قبلی آنها نظری منفی درباره ایده شما داده باشد، او نیز متاثر از آن نظر خواهد بود.
درون یک تیم موفق چه میگذرد؟
تمام نکاتی که تا به حال آورده شده، درباره امور فردی صحبت کردهاند. اما ما میدانیم که تمام کارها و حرفهها فردی نیستند، بلکه بخش اعظمی از کارها به صورت تیمی و جمعی اداره میشوند. بنابراین بیراه نیست اگر دو قانون بعدی درباره کار جمعی باشند، چراکه هر شخص موفق باید بداند که چگونه درون یک گروه نیز عملکرد موفقیتآمیزی داشته باشد.
در قدم اول به سراغ تیمهای موفق میرویم و ترکیب آنها را میکاویم؛ تحقیقات میگویند در هیچ کدام از تیمهای موفق بیش از یک ستاره وجود ندارد؛ تصور اینکه یک گروه موفق از تعدادی نخبه تشکیل شده است، تصور رایج اما غلطی است. چراکه دست آخر نیز حضور یک فرد نخبه یا ستاره در یک گروه، به او کمکی نخواهد کرد، بلکه گروه را برجستهتر خواهد ساخت. برای همین است که افراد زیادی به دلیل همکاری با تیمها و شرکتهای معتبر، جایگاه ویژهای کسب میکنند.
[idea]یک گروه خوب میتواند از شما یک آدم مهم بسازد، اما یک آدم مهم نمیتواند به تنهایی باعث خوب بودن یک گروه شود.[/idea]
زمانی که شما یک فرد باتجربه در گروه خود دارید، اگر مایلید گروهتان عملکرد جذابی داشته باشد، حتما جایی را هم برای یک فرد تازهکار در نظر بگیرید. تجربه به تنهایی برای عملکرد درخشان کافی نیست. مگر آنکه بخواهید گروهی معمولی که طبق اصولی آزموده کار میکنند، داشته باشید. درغیر اینصورت، داشتن همزمان عرف و نوآوری رمز موفقیت و درخشش کارهای تیمی است.
درحقیقت ترکیب تازهواردها با کارمندان سابق یک موسسه، برای موفقیت تیم حیاتی است. پس از آنکه چنین ترکیبی ساخته شد، نوبت به شیوه رهبری کردن تیم میرسد. بدیهی است که اگر رهبر یک تیم نداند که چگونه باید این آدمهای مختلف را اداره کرده و از پتانسیل هرکدام چگونه استفاده کند، ممکن است اولا فجایع زیادی به بار بیاید، دوما تجربیات و خلاقیتهای یک عده به هدر میرود.
رهبر یک تیم موفق، باید شخصی جسور باشد؛ اعضای تیم را در ابراز نظراتشان آزاد بگذارد، آنها را بشنود و در نهایت بهترین استفاده را از آنها ببرد. او باید بتواند تعادل را در گروه ایجاد و حفظ کند. رهبر کسی است که بیشترین سهم را در توسعه و پییشبرد کارهای گروه دارد. هرچه او تسلط بیشتری به تیم خود داشته باشد، خروجی تیم موفقتر خواهد بود.
این موضوع در گروههایی با تعداد اعضای بالا، به شدت سخت میشود. آزمایشهای مختلف روی تیمهای مختلف میگوید هرچه تعداد اعضاء بیشتر شده و گروه پرجمعیتتر میشود، همکاریهای فردی کمتر و نامتعادلتر میشوند؛ افراد به جای تعامل با یکدیگر، خود را در تعامل با یک کل که نماینده آن رهبر است میدانند و بدین ترتیب اداره کردن کارها دشوارتر و پیچیده میشود.
نتیجه میگیریم که هرچند تنوع، بهترین ترکیب را برای موفقیت میسازد اما برای نیرومند کردن این ترکیب، وجود یک رهبر الزامی است.
یکی از کارهایی که رهبران تیمها انجام میدهند، این است که از جولان دادن زیاد از حد فرد نخبهی گروه جلوگیری کنند. نتایج پژوهشها ثابت کرده است که داشتن استعداد بیش از حد منجر به ایجاد میلی برای تکروی در افراد نخبه میشود و باعث میشود که آنها کمتر خود را در کار تیمی دخیل بدانند. همین موضوع باعث لطمه زدن به تیم و عمکرد آن میشود. یک پیشنهاد درباره اداره کردن گروهها به شکلی که اعضاء بیشترین بازدهی را داشته باشند، ایجاد فرصتهای معاشرت و تفریح با یکدیگر در فضای کاری است. تجربه نشان میدهد که افراد در ملاقاتهای کوتاه اما آزادانهای که ممکن است در زمان خالی ساعات کاری خود با یکدیگر داشته باشند، ایدههای خلاقانه و کارآمدی را تولید میکنند. علاوه بر این آنها از درون تیم بودن لذت برده و نسبت به آن بیشتر احساس تکلیف میکنند.
[idea]قانون چهارم به ما میگوید اگرچه موفقیت تیمی نیازمند تنوع و تعامل است، اما هرکدام از اعضاء میتوانند به خاطر دستاوردهای گروه مشهور شوند.[/idea]
در واقع اینکه یکی از اعضاء گروه در بدست آمدن نتیجه درخشان و حصول دستاورد مهم آن گروه نقشی داشته است یا نه، مهم نیست. فرمول موفقیت، عملکرد گروهی را بر عمکلرد فردی اولویت میدهد؛ کسی که دخالتی در پیشبرد کارها نداشته است، به اندازه کسی که بار اصلی کارها بر دوشش بوده، پاداش میگیرد.
زمانی که شما درون یک گروه کار میکنید، باید آگاه باشید که هرقدر که برای کاری زحمت میکشید، نتیجه آن کار تنها متعلق به خودتان نخواهد بود. نتیجه چه بد باشد و چه عالی، متعلق به یک گروه و تمام اعضای آن است. حتما برایتان پیش آمده است که در یک کار دسته جمعی از اینکه دیگران به اندازه کافی قدر کارتان را ندانستهاند، دلخور شدهاید. بله، بدون اطلاع از فرمولهای موفقیت پیشامد این دلخوری طبیعی است. اما با دانستن این فرمول، دیگر انتظار پاداشهای فردی و واقعی را درون یک گروه نداشته باشید.
شگفتانگیز است اگر کسی اهمیت ندهد که چه کسی موردتحسین واقع میشود؛ آنگاه موفقیتهای زیادی به دست خواهد آمد!
درحقیقت در کارهای تیمی، هیچ روش دقیقی برای تعیین اینکه فلان کار را دقیقا چه کسی انجام داده است، وجود ندارد. در کارهای جمعی و گروهی ادراک افراد از عملکرد شما، مهمتر از خود عملکردتان است. ماجرا از این قرار است که ادراک دیگران از عملکرد ما تنها معطوف به کاری که انجام میدهیم نیست. عوامل بسیاری در این بین موثراند. برای مثال جنسیت، تعصبات نژادی، سوابق حرفهای و پیشفرضهای معنوی همگی در تصمیم گرفتن رئیس برای اینکه عملکرد یک نفر از اعضاء را تشویق کند، دخیل هستند. تمام اینها کمک میکنند که نظر او نسبت به کار شما یا همکارانتان جلب شود.
طبیعی است که نادیده گرفتن قوانین تقسیم و تخصیص پاداش، میتواند تمام تلاشی را که برای انجام یک کار کردهایم نابود کند و ما را در دام تقسیم ناعادلانه پاداشها بیاندازد.
به دنبال فوتِ کوزهگری در علمِ موفقیت
آیا فرمولهای موفقیت تاریخ انقضا دارند یا نه؟
این سوال از جایی به وجود آمده است که میبینیم اغلب انسانهای موفقی که آنها را میشناسیم، در یک بازه سنی مخصوصی که زیر چهل یا زیر سی سال است پروژه معروف خود را عملی کردهاند، بهترین نقش خود را بازی کردهاند، مهمترین مقاله خود را نوشتهاند و غیره. پس بیراه نیست اگر یک فردی میانسال و نه جوان درباره این موضوع مضطرب نگردد که دوران موفقیت او به سر رسیده است. اینشتین که کشف بزرگش را در ۲۶سالگی انجام داد گفته است: «شخصی که تا قبل از سیسالگی نقش بزرگی در علم نداشته باشد، هرگز نمیتواند در آینده چنین نقشی داشته باشد.»
گرچه نمونههای فراوانی برای تایید گفته اینشتین وجود دارد و حتی تحقیقات بارابسی روی بیش از دوهزار دانشمند و مخترع نشان داده است که نقطه عطف زندگی حرفهای آنها در همین محدوده سنی قرار دارد، باز هم نمیتوان به این سادگی پذیرفت که موفقیت ارتباط مستقیمی با سن و سال داشته باشد. چرا که استثناهایی نیز در اطرافمان وجود دارد که عملکردهای درخشان افراد مسن را در حوزههای مختلف هنری و علمی نمایش میدهد. پس ماجرا چیز دیگریست. واقعیت این است که افراد با بالارفتن سنشان، توانایی موفق شدن را از دست نمیدهند. بلکه با کاهش بازدهی، شانس موفق شدن خود را بسیار کاهش میدهند.
پس باید به دنبال دلیل کاهش بازدهی در سنین بالا باشیم؛ تمامی آدمها به طور طبیعی در آغاز کسب و کار یا فعالیتهای حرفهای خود بسیار باانگیزه و سرشار از انرژی هستند. با گذشت زمان و بروز عوامل متعدد مختلف در مسیر راه، این انرژی دچار اصحکاک شده و کاهش مییابد. درنتیجه عملکرد آدمها از نظر کمی و کیفی در طول زمان ضعیف شده و شانس موفق شدنشان به نسبت گذشته کمتر میشود.
[idea]قانون پنجم اعلام میکند که احتمال موفقیت افراد رابطه مستقیمی با سن آنها ندارد؛ پشتکار و سختکوشی در هر سنی میتواند منجر به موفقیت بشود.[/idea]
اما به جز پیام مهم قانون پنجم، لزلو بارابسی معتقد است تنها همین سختکوشی در تمام سنین برای بروز عملکرد منتهی به موفقیت کافی نیست. او یک فرمول جدید از علم موفقیت استخراج کرده است که بدین ترتیب است:
تمام کارهای بزرگ یا کوچک در ابتدا از یک ایده شروع شدهاند. این ایده میتواند براساس نو بودن یا تکراری بودن، اهمیت ذاتی داشتن یا فاقد اهمیت بودن، از خیلی خوب تا خیلی بد ردهبندی شود. برای اینکه این مقدار درباره ایده قابل اندازهگیری باشد، آن را r مینامیم.
در مرحله عمل و اجرای ایده، تواناییهای هر فرد دخیل است. ممکن است کسی توانایی و مهارت تبدیل یک ایده عالی را به یک کار یا پروژه عالی نداشته باشد. بالعکس کسانی استاد این هستند که از ایدههای ضعیف، تولیداتی درخشان داشته باشند. توانایی تبدیل ایده به عمل را ضریب Q مینامیم.
حاصل ضرب Q افراد در مقدار ارزش ایدهای که دارند (r) تعیینکننده موفقیت یک محصول، معامله، دستاورد علمی و به طور کلی نتیجه است.
S = Q.r
حالا این بار فرمول جدید بارابسی را در رابطه با عملکرد افراد در طول سالهای فعالیتشان در نظر بگیرید؛ هم ضریبQ و هم مقدار r ایده میتواند در طول زمان متغیر باشد. مشاهدات نشان میدهد که افراد با سپری کردن زمان در حرفه خود و کسب تجربههای بیشتر، با افزایش ضریب Q خود مواجه میشوند.
پس منطقا افراد باید با گذشت زمان، موفقیتهای بیشتری کسب کنند. اگر این اتفاق نمیافتد، دلیلش همان عدم بازدهی است که پیشتر گفته شد.
اگر به دانشمندان و هنرمندانی که موفقیتهای مستمر داشتهاند و در طول عمر خود نه یک اثر بلکه اثرات متعدد ماندگاری خلق کردهاند، نگاهی بیندازید، متوجه کارکرد ضریب Q و ارزش ایدهها خواهید شد. توجه داشته باشید که موفقیت میتواند در طول زمان، محدود و ناپایدار باشد. «اقتصاد توجه» میگوید هر شیء یا موضوع باارزشی در طول زمان میتواند در مقابل شیء یا موضوعات جدید باارزش رنگ ببازد. طبیعت انسانها همواره طالب موضوعات و محصولات جدید است. پس راه نجات در به کار بستن خلاقیت است. خلاقیت تنها عاملی است که هیچگاه محدود نیست.
فرمول S = Q.r را یک بار دیگر مرور کنید؛ افراد موفق شناخته شده در طول تاریخ، همواره محصولات یا اندیشههایشان را با خلاق بودن در طرح ایده (r) و شیوه عملی کردن آن (Q) تولید کردهاند.
قانونمند بودن موفقیت نشان میدهد که مواردی همچون شانس، تقلب و پارتی نیز خود جزئی از قوانین قابل کنترل موفق شدن هستند. بنابراین حتی کسانی که از نظر شما به طور اتفاقی ستاره یا موفق شدهاند هم بدون هیچ اقدامی دست روی دست نگذاشتهاند تا شانس به در خانهشان بیاید. فرمولهایی که در بوکلایتهای این خلاصه کتاب خواندید نشان میدهد که بازهم این خود شما هستید که باید خودتان را در معرض شانس و اقبال قرار دهید!
البته که تمام قوانین برای اعمال کردن روی خودتان نیست. بخشی از کار شما برای حصول موفقیت این است که نسبت به سازوکار پیچیده روابط، شبکهها، تقدم امتیازی، پیشگویی خودمحقق، مسئله بازدهی، اقتصاد توجه و … آگاه شوید و بتوانید آنها را تحت کنترل خود درآورید؛ بدین ترتیب هیچگاه از موفقیت رقیبانتان شگفتزده و از تشویق نشدن خود ناامید و سرخورده نخواهید شد. همین موارد آلبرت لزلو بارابسی را وادار کرد تا تعریفی جدید از موفقیت ارائه دهد که در آن همه چیز میتواند قابل پیشبینی باشد: عملکرد میتواند منجر به موفقیت شود، اما وقتی به ذات محدود عملکرد آگاه هستیم، انتظار داریم که شبکهها و ادراک افراد در تعیین موفقیت دخیل شوند. موفقیت میتواند نامحدود باشد، اما وقتی به عامل مخرب تکرار آگاه هستیم، انتظار داریم که عامل خلاقیت نقش پررنگتری را در کسب موفقیتهای متعدد ایفا کند. تمام این موارد نشان میدهد که لازم است نسبت به موفقیت و قوانین آن خودآگاهتر رفتار کنیم.
لیستی از افراد یا موسسات موفق و مشهور را تهیه کنید و بر اساس فرمولهای گفته شده در کتاب سرگذشت زندگی و فعالیت آنان را جستجو و مطالعه کنید. بدین ترتیب میتوانید کاربرد هر پنج قانون جهانی موفقیت را که در این خلاصه کتاب خواندید بسنجید و نسبت به استفاده از آنها مطمئنتر شوید. شاید با جستجو در زندگی شخصی و حرفهای افراد موفق، اینبار خودتان قوانین تازهای در علم موفقیت کشف کنید.